گل ها

گل مغرور

Audio File: 
Transcript: 
This story is called گل مغرور This is a LibraryCall adaptation and recording. بود نبود یک مادرکلان مهربان بود. مادرکلان مهربان یک باغچه قشنگ داشت.که پرازگل های رنگارنگ بود. ازهمه گل ها زیباتر گل لاله بود.که بخاطرزبیایی اش خیلی مغرورشده بود. وبا بقیه گل ها رفتار زشت میکرد. یک روزدودانه دخترک کوچک بازیگوش که همسایه های مادرکلان بودندبه طرف باغچه آمدند. یکی ازآن دو دخترک دستش را طرف گل لاله برد وخواست که آن رابچیند، اما خاردردست هایش داخل شد دستش را کشید با عصبانیت گفت:این گل به درد نمیخورد چون که خیلی خار دارد.

ملکه گل ها

Audio File: 
Transcript: 
This story is called ملکه گل ها this is a library call adaptation and recording 
روزی روزگاری، دختری مهربان در کنار باغ زیبا و پرگل زندگی می کرد، که به ملکه گل ها شهرت یافته بود. چند سالی بود که او هر صبح به گل ها سر می زد، آن ها را نوازش می کرد و سپس به آبیاری آن ها مشغول می شد. مدتی بعد ، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود. دلش برای گل ها تنگ شده بود و هر روز از غم دوری گل ها گریه می کرد. گل های باغ هم خیلی دلشان برای ملکه گل ها تنگ شده بود. دیگر کسی نبود آن ها را نوازش کند یا برایشان آواز بخواند. روزی از همان روزها، کبوتر سفیدی کنار پنجره اتاق ملکه گل ها نشست.