گل مغرور
Submitted by LibraryCall on Thu, 05/11/2023 - 2:00amAudio File:
Transcript:
This story is called
گل مغرور
This is a LibraryCall adaptation and recording.
بود نبود یک مادرکلان مهربان بود. مادرکلان مهربان یک باغچه قشنگ داشت.که پرازگل های رنگارنگ بود.
ازهمه گل ها زیباتر گل لاله بود.که بخاطرزبیایی اش خیلی مغرورشده بود.
وبا بقیه گل ها رفتار زشت میکرد.
یک روزدودانه دخترک کوچک بازیگوش که همسایه های مادرکلان بودندبه طرف باغچه آمدند. یکی ازآن دو دخترک دستش را طرف گل لاله برد وخواست که آن رابچیند، اما خاردردست هایش داخل شد
دستش را کشید با عصبانیت گفت:این گل به درد نمیخورد چون که خیلی خار دارد.