خرس کله خراب

This story is called خرس کله خراب This is a librarycall adaptation and recording آقای خرس ازخواب بیدارشد.زیادکم حوصله وگشنه شده بود. دلش عسل میخواست،مستقیم پیش لانه زنبورهارفت. وقتیکه رسید،دیدکه زنبورهاعسل میفروشن،زرافه،گوسفند،خرگوش،گاوهمه گی درصف به نوبت ایستادشده اند،خرس اصلاً حوصله نداشت درصف ایستاده شودونمیخواست پول عسل رابدهد،بابسیاربداخلاقی آمدپیش روی صف وکاسه کلان عسل راگرفت ورفت،تمام زنبوراهاپشتش رفتن وگفتن آقای خرس این عسل ازمااست. بایددرصف ایستاده شوی وپولش رابدهی. خرس میخواست زنبورهارابترسانوازخودش دورکندباصدای بلندغرش کردوگفت:اگربازهم سروصداکنید،خانه تان کندوهای تان راخراب می کنم. ازاین به بعدهمه عسل هامال من هستندفهمیدید؟! زنبورهاکه خیلی ترسیده بودندبه خانه برگشتن. بچه های زنبورهاگفتند:بیایدکه خرس رانیش بزنیم،امازنبورهای بزرگترگفتند:که نخیرنیش زدن خرس هیچ فایده ندارد.چون خرس پوست سخت وضخیم دادواصلاًسرش تاثیرنمیکند. بالاخره زنبورهابه این نتیجه رسیدندتاباکمک همه حیوانات جنگل باخرس مقابله کنند. زنبورهاپیش حیوانات جنگل رفتندوازش کمک خواستنداماهیچ کس قبول نکردتابه زنبورهاکمک کند. زنبورهای بیچاره باناامیدی برگشتن وکندوی عسل راجمع کردند. آنهاازترس خرس دیگه جراءت نداشتندکه عسل بفروشند. روزبعدصبح زودکه حیوانات برای هریدعسل رفتنددیدندکه هیچ خبری ازعسل نیست. فرداوپس فرداکم کم حیوانات پشیمان شدندازاین که به زنبورهاکمک نکردند،حیوانات رفتندپیش زنبورهاوبه زنبورهاگفتند:که برای هرنوع همکاری آماده هستند.همه باهم یک نقشه کشیدندودست به کارشدند. صبح دوروزبعد،زنبورهاباخیال راحت شروع به فروختن عسل کردن. آقای خرس ازسروصدای بیرون متوجه شدکه زنبورهادوباره عسل میفروشند. به سرعت به سمت کندوی عسل رفت اماهمین که به کتدوی عسل نزدیک شدیک دفعه افتاددریک گودال بزرگ وشرول کردبه دست وپازدن وچیغ زدن. حیوانات قبل ازاینکه خرس ازگودال بیرون بیاید،رفتن پیش جاده جنگل به سروصداکردن شروع کردن. اونابالاخره توجه آدم هابه خودجلب کردن.آدماهاراه افتادن دنبال حیوانات تااینکه پیش خرس رسیدن آنهاتصمیم گرفتندکه خرس رابه باغ وحش شهرتحویل کنند. وقتیکه خرس رابردن حیوانات یک جشن بزرگ گرفتن. زنبورهابرای تشکرازحیواناتبهترین ظرف عسل شانرابه حیوانات تقدیم کردند. this story is called خرس کله خراب this is a librarycall adaptation and recording